سلام

ساخت وبلاگ

خواص سنجد

درباره خواص سنجد چه می دانید؟

پژوهش های محققان ایرانی نشان داد که عصاره سنجد به درمان آرتروز و التهاب مفاصل کمک می کند. آرتروز نوعی بیماری التهابی مفصل است و در 70 درصد افراد بالای 60 سال مشاهده می شود. در این مطالعه 120 بیمار مبتلا به آرتروز زانو با درد متوسط تا شدید به مدت 7 هفته مورد بررسی قرار گرفتند و اثر عصاره سنجد و استامینوفن در تسکین درد این بیماران مورد مقایسه قرار گرفت. نتایج نشان داد که برای کاهش و بهبود درد ناشی از آرتروز، عصاره گیاه سنجد موثرتر از داروی مسکن استامینوفن عمل می کند. سنجد گیاهی درختی است از خانواده سنجدیان که در آب و هوای معتدل می روید. برگ های باریک و مخملی شکل و میوه هایی قهوه ای رنگ و خوراکی دارد که از هسته ی آن در تهیه برخی داروها استفاده می شود. این گیاه یکی از سین های تشکیل دهنده هفت سین است و در طب سنتی ایران جایگاه ویژه ای دارد.                               منبع : سيمرغ

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : درباره خواص سنجد چه می دانید؟, نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 280 تاريخ : پنجشنبه 11 ارديبهشت 1393 ساعت: 12:28

اولین مورد از موارد شبهات وهابیت بر شیعه عدم اهتمام به حفظ قرآن است که در این جا با استناد به روایات و احادیث معصومین( علیهم سلام الله) به آن می پردازیم.

در بيشتر مجامع معتبر روايي شيعه، باب يا ابوابي به ذکر احاديثي در مورد حفظ قرآن اختصاص يافته است؛ امّا از آنجا که ذکر تمامي اين احاديث، خود کتاب مستقلي نياز دارد، بنابراين صرفاً جهت آگاهي از اين روايات به مختصري از آنچه که در کتب مختلف آمده است اشاره مي شود:

1-اصول کافي: کتاب کافي از قديمي ترين و معتبرترين کتاب هاي روايي شيعه مي باشد که توسط مرحوم کليني در عصر غيبت صغري و با ارتباط با نواب خاص امام زمان (عج)، نگاشته شده است.

‏يکي از بخش هاي اين کتاب، تحت عنوان «کتاب فضل القرآن » مي باشد که به بيان رواياتي در فضيلت قرآن و اهل آن مي پردازد. در ذيل به برخي از ابواب و روايات اين کتاب اشاره مي شود:

بَابُ فَضلِ حَامِلِ القُرآنِ :

 ‏از الفاظي که براي جستجوي در روايات از آن استفاده مي نماييم، لفظ حامل قرآن است که در لسان ائمه (ع) نيز مورد استفاده قرار گرفته است. به يک نمونه از اين روايات اشاره مي کنيم:

‏امام باقر (ع) مي فرمايد: قاريان قرآن سه گروهند: يکي آن که قرآن خوانده و آن را سرمايه کسب خود مي کند و اجر خود را از دولت مردان مي گيرد و بر مردم بزرگي مي فروشد، ديگري کسي است (محل بحث اين قسمت از روايت است) که الفاظ قرآن را حفظ نموده ولي حدود آن را ضايع مي کند. پس خداوند امثال اينان، از حَمَلِه قرآن را زياد نکند و ديگري آن است که قرآن خوانده و داروي قرآن را بر دل دردمندش مي نهد، پس با آن شب زنده داري نموده و به وسيله آن روزش را با تشنگي به سر مي آورد و در هنگام نمازش بدان قيام کرده و از بستر خواب به خاطر آن دوري مي گزيند. پس به خاطر اين دسته است که خداوند عزيز جبار بلا را بر مي گرداند و به برکت اينان، خداوند عزّ و جل از آسمان باران مي فرستد. پس به خدا سوگند اينان در ميان قاريان قرآن از کبريت احمرکمياب ترند. الکافي/ج2 /ص627.

 ‏همان گونه که ملاحظه فرموديد، امام آن دسته از قاريان قرآن، که آيات قرآن را از بَر نموده اند را در زمره حاملان قرآن مي شمارند. حال که دلالت اين لفظ ‏بر حافظ قرآن مشخص شد، روايتي از باب فضل حامل قرآن کتاب کافي را نقل مي نماييم. امام صادق (ع) فرمود: الحَافِظُ لِلقُرآ نِ العَامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الکِرَامِ البَرَرَةِ: حافظ قرآن که به آن عمل نمايد، همراه سفيرانِ گرامي و نيک کردار پروردگار خواهد بود.

 ‏-بَابُ مَن حَفِظَ القُرآنَ ثُمَّ نَسِيَهُ :

از ديگر ابواب مربوط به حفظ قرآن در کتاب شريف اصول کافي، بابي است تحت اين عنوان: کسي که قرآن را حفظ کرده و سپس آن را فراموش نمايد. به روايتي از اين باب توجه نماييد:

ابي بصير از امام صادق (ع) روايت مي کند که امام فرمود: هر که سوره اي از قرآن را فراموش نمايد، آن سوره با صورتي زيبا و در درجه اي رفيع در بهشت بر او ظاهر مي گردد و چون او را ببيند مي گويد: تو چقدر زيبا هستي، اي کاش تو از براي من بودي پس مي گويد آيا مرا نمي شناسي من فلان سوره هستم و اگر مرا فراموش نمي کردي تو را به اين درجه مي رساندم. الکافي/ج2 /ص608.

‏از طرفي روايتي از امام صادق (ع) نقل شده است که راوي نقل مي کند: از امام درباره مردي سئوال کردم که آيات را فرا گرفته و فراموش کرده است (تا سه بار براي آن حضرت گفتم) آيا بر او گناهي هست؟ حضرت فرمودند:«خير». اصول کافي/ج6 /ص412. ‏همچنين در روايت مي فرمايد: که فرد داخل بهشت مي گردد و اين با حرمت ناسازگار است، علاوه بر اين که قرآن کريم بر او سلام مي کند. ‏خصوصاً يکي از روايات مربوط به فراموش نمودن آيات، با واژه «متعمداً» وارد شده است پس مي تواند وجه جمع بين اين روايت و باقي روايات اين باشد که اگر انسان به سبب اعراض از آيات و سستي و تهاون نسبت به آيات قرآن کريم و عدم اعتنا و استخفاف، آيات را فراموش کند طبعاً مستحق عقوبت الهي است و در غير اين صورت، معمول افرادي که سراغ حفظ قرآن آمده اند نيتي جز بهره مندي از هدايت قرآن نداشته و شايد در اثر غفلت دچار فراموشي شوند. برگرفته کتاب نفحات الرحمن، ج1، ص3

 يکي از ابواب کتاب دعاي اصول کافي نيز تحت عنوان بَابُ الدُّعَاءِ فِي حِفظِ القُرآنِ به ذکر دعاهايي از ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) جهت حفظ قرآن کريم اختصاص يافته است که خود حاکي از اهميت و جايگاه حفظ قرآن در نزد ائمه (ع) مي باشد. ابان بن تغلب از امام صادق (ع) روايت مي کند که امام فرمود: مي گويي: پرودگارا از تو مي خواهم بر محمد و خاندان او درود فرستي و حفظ قرآن و انواع دانش را بر من روزي فرمائي و آنها را در دل و گوش و چشمم پا برجا نمايي و با گوشت و خون و استخوان و مغزم بياميزي و به رحمت و قدرتت، در شب و روزم آنها را به کار گيري. أسألُکَ أن تُصَليَ عَلَي مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ و أن تَررِقَنِي حِفِظ القُرآنِ و أصنَافَ العِلِم و أن تُثَبِّتَهَا فِي قَلِبيِ وَ سَمعِيِ وَ بَصَرِي وَأن تُخَاِلطَ بِهَا لَحمِي وَ دَمِي وَ عِظَامِي وَ مُخِّي وَ تَستَعمِل بِهَا لَيلِي وَ نَهَارِي برَحمَتِکَ و َقُدرَتِکَ فَإنَّهُ لَا حَولَ وَلَا قُوَّةَ إلَّا بِکَ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ.الکافي/ج2 /ص576.

2- وسائل الشيعه: کتاب وسائل الشيعه از بهترين جوامع روايي شيعه به شمار مي آيد که با توجه به روايات پيامبر اسلام (ص) و ائمه معصومين (ع) توسط شيخ حُرّ عاملي در قرون اخير نگاشته شده است. در ابواب مختلفي از اين کتاب به بيان استحباب حفظ قرآن و بيان وظايف حافظان قرآن اشاره شده است که در ذيل به نمونه اي از اين روايات اشاره مي کنيم. رسول الله(ص) فرمود: «‏سزاوارترين مردم به خضوع و تواضع در آشکار و نهان حاملان قرآن اند و شايسته ترين مردم به نماز و روزه در آشکارا و پنهان، حاملان قرآن اند. سپس با صوت بلند فرمود: اي حامل قرآن به واسطه قرآن تواضع نماي تا خدا درجه تو را بالا برد و تکبر نورز که خدا تو را زبون سازد. اي حامل قرآن خود را با قرآن براي خدا بياراي تا خدا به تو آراستگي دهد. نه براي مردم تا خدا تو را بدان زشت کند. هر که قرآن را ختم نمايد گويي نبوّت در سينه اش جاي داده شده است الّا اينکه بر او وحي نمي شود.

کسي که قرآن را در سينه خود جاي داده با کسي که با او به جهالت برخورد مي کند با جهالت رفتار نمي کند و برکسي که بر او غضب کند، غضب نمي کند و با کسي که با او تندي کند تندي نمي کند پس با عفو و گذشت و بخشش و صبر رفتار مي کند به خاطر تعظيم و بزرگداشت قرآن.....» ‏وسائل الشيعة/ج6 /ص181.

 3- ‏مستدرک الوسائل: محدث نوري با نگارش اين کتاب، به جمع آوري بيش از 23 ‏هزار روايت که در وسائل الشيعه نيامده پرداخته و خدمت بزرگي براي حفظ آثار و روايات اهل بيت ((ع)) نموده است.

 ‏به چند روايت ارزشمند در مورد حفظ قرآن که در اين کتاب شريف آمده است توجه نماييد: «پيامبر اسلام (ص) فرمود: قرآن را بخوانيد و آن را حفظ نمائيد زيرا خداوند قلبي را که قرآن را در خود جاي داده عذاب نخواهد کرد» اقرَءُوا القُرآنَ وَ استَظهِرُوهُ فَإنَّ الله تعَالي لَا يُعَذِّبُ قَلباً وَعَي القُرآنَ مستدرک الوسائل/ج4 /ص245 و فرمود :«کسي که قرآن را به خاطر سپرده و حفظ نمايد و حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بداند خداوند او را وارد بهشت سازد و شفاعت او را براي ده نفر از خاندانش که تمامي اهل آتش اند، بپذيرد» ‏مَنِ استَظهَرَ القُرآنَ وَ حَفِظهُ وَ أحَلَّ حَلَالَهُ وَ حَرَّمَ حَرَامَهُ أدخَلَهُ الله بِهِ الجَنَّةَ وَشَفَّعَهُ فِي عَشَرَةٍ مِن أهلِ بَيتِهِ کُلُّهُم قَد وَجَبَ لَهُ النَّارُ مستدرک الوسائل /ج4 /ص:245 پيامبر اسلام (ص) در سخن ديگري فرموده اند: «قرآن را فرا گيريد زيرا حامل قرآن همانند کسي است که انباني پر از مُشک را به دوش گيرد اگر آن را باز کند بوي عطر آميز آن مشام ها را معطر نمايد و اگر بر آن اضافه نمايد، بر عطر آن افزوده است » ‏تَعَلمُوا القُرآنَ فَإنَّ مَثَلَ حَامِلِ القُرآنِ کمَثَلِ رَجُلٍ حَمَلَ جِرَابا مَملوّا مِسکاً إِن فَتَحَهُ فَتَحَ طِيباً وَإِن أَوعَاهُ طِيباً وَ أِن اوعاه طِيباً مستدرک الوسائل /ج4 /ص246.

 ‏4- بحارالانوار: اين کتاب از عمده ترين و گسترده ترين جوامع حديثي شيعه است علامه مجلسي در اين اثر روايات کتب حديث را با نظم نسبتاً کاملي جمع آوري کرده است.

رسول گرامي اسلام (ص) فرمود:« درجات بهشت به تعداد آيات قرآن است. چون صاحب قرآن وارد بهشت شود، به او گفته مي شود، بخوان و بالا برو که هر آيه اي درجه ايست. پس برتر از درجه حافظ قرآن درجه اي نيست» عَدَدُ دَرَج الجَنَّةَ عَدَدُ آيات القُرآن فَإذَا دَخَل صَاحِبُ القُرآنِ الجَنَّةَ قِيِل لَهُ اقرَاَ وَ ارقَاً لِکُلِّ آيَةٍ دَرَجَةٌ فَلَا تَکونُ فَوقَ حَافِظِ القُرآنِ دَرَجَةٌ..بحارالأنوار/ج89/ص22.

 در ادامه رواياتي را با مراجعه به ديگر منابع معتبر روايي، ارائه مي نماييم.

 امام صادق (ع) ‏هر که قرآن را زياد تلاوت نمايد و با کمي حافظه و سختي آن را حفظ نمايد دو پاداش خواهد داشت« إنَّ الذي يُعَالِجُ القُرآنَ وَ يَحفَظهُ بِمَشَقةٍ مِنهُ وَ قِلَّةِ حِفظٍ لَهُ أجرَان ثواب الأعمال/ص102. »

 اين حديث با عبارت «إِنَّ الَّذِي يُعالِجُ القُرآنَ »آغاز مي گردد «عالج الشي ءَ» در لغت به معناي ممارست و سعي و تلاس بسيار نسبت به کاري مي باشد لسان العرب/ج2 /ص327 ممارست و اهتمام نسبت به حفظ قرآن کريم يکي از رموز موفقيت در امر حفظ قرآن کريم مي باشد که اين روايت به آن اشاره کرده است.

 با توجه در اين روايت به ميزان اهتمام ائمّه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) به حفظ قرآن کريم پي مي بريم، چرا که حتّي نسبت به افرادي که از بهره هوشي زيادي برخوردار نيستند و يا حفظ قرآن براي ايشان مشکل است، با قراردادن ثواب دو برابر، تشويق و ترغيب نسبت به حفظ قرآن کريم صورت گرفته است. در صورتي که اگر صرف تلاوت قرآن کريم، مطلوب بود و انسان را به نتيجه کافي در فهم آيات مي رساند، شايسته بود نسبت به اين گونه افراد، سفارش مي شد تا به جاي صرف وقت زياد در حفظ قرآن، ميزان بيشتري از قرآن را تلاوت نمايند، امّا با اين وجود نسبت به حفظ قرآن تأکيد شده است، اين نکته از آثار و برکات حفظ قرآن و نتايج گرانبار آن پرده برمي دارد.

بعضي معتقدند که اگر حفظ قرآن موجب مشقّت براي فرد شود، اين نتيجه معکوس دارد و نبايد در اين حالت به حفظ مبادرت ورزيد در جواب بايد گفت چطور مشقّت در کسب علوم و فنون، سلوک معنوي، موفقيت هاي ورزشي، امتحان کنکور و غيره مذموم نبوده بلکه ممدوح است ولي حفظ قرآن نبايد موجب مشقّت شود؟

 ‏البته انسان نبايد پيش از حدّ توانائي فرد متحمّل کار حفظ شود و اين کار را بايد با اقبال، لذّت و نشاط پي گيرد ضمن اينکه،«‏آب دريا را اگر نتوان کشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد »، در نتيجه، افرادي که توان، وقت يا انگيزه کافي جهت حفظ کل قرآن کريم را ندارند، مي توانند بخشي از قرآن را حفظ نموده يا به صورت موضوعي اقدام به حفظ قرآن نمايند. ‏امام علي (ع) فرمود: کسي که اسلام را بپذيرد و قرآن را حفظ نمايد سالانه دويست دينار از بيت المال مسلمين سهم دارد اگر در دنيا از آن محروم گردد در روز قيامت به طور کامل آن را دريافت خواهد نمود که در آن روز نيازمندتر است به آن» من دخل في الإسلام طائعا و قرأ القرآن ظاهراً فله في کل سنة مائتا دينار في بيت مال المسلمين إن منع في الدنيا أخذها يوم القيامة وافية أحوج ما يکون إليها   الخصال/ ج2 /ص602. ‏رسول الله (ص) فرمود: «حاملان قرآن مشمول رحمت خاص خدايند و در نور الهي غوطه ورند. هر که با آنان دشمني کند با خدا دشمني کرده و هر که با ايشان دوستي کند با خدا دوستي نموده است » ‏حَمَلَةُ القُرآنِ المَخصُوصُونَ بِرَحمَةِ الله إلمُلَبَّسُونَ نُورَ الله المُعَلّمُونَ کَلَامَ الله المُقَرَّبُونَ عِندَالله مَن وَالَاهُم فَقَد وَاَلَي اللهِ و مَن عَادَاهُم فَقَد عَادَي الله. تفسيرالإمام العسکري/ص13.

يکي از دعاهاي پيامبر گرامي اسلام (ص) اين بوده است : «بار خدايا بر من رحم نما به ترک گناهان، مادامي که زنده داشته اي مرا و بر من روزي گردان حسن توجه را در آن چه که تو را از من راضي مي گرداند. پروردگارا حفظ کتابت را ملازم قلبم قرار ده و توفيقم ده تا آنگونه که تو را از من راضي مي گرداند آن را تلاوت نمايم... اِللَّهُمَّ ارحَمِني بِتَرکِ مَعَاصِيکَ أبَدأ مَا أبقَيتَنِي وَ ارزُقنِي حُسنَ النَّظرِ فيمَا يُرضِيکَ عَنَّيِ وَ ألزِم قَلِبي حفظَ کِتَابِکَ کَمَا عَلَّمتَنِي وَ اجعَلنِي أتلُوهُ عَلَي النَّحو الَّذِي يُرضِيکَ عَنِّي اللَّهُمَّ نَوِّر بِکِتَابِکَ بَصَري وَ اشرَح بِهِ صَدري وَ فَرِّج بِهِ قَلُبِي وَ أطلِق بِهِ لِسَانِي وَ استَعمِل بِهِ بَدَنِي وَ قَوِّنِي عَلي ذَلِکَ فَإنَّهُ لا حَولَ وَ لَاَ قُوَّةَ إلَّا بِکَ. قرب الإسناد/ص5

‏اين دعا از ناحيه بزرگان ديني جهت استفاده کساني که در حال حفظ قرآن کريم هستند، مورد سفارش بوده و هست.‏رسول اکرم (ص) فرمود: «هنگامي که خداوند بلائي را از آسمان مي فرستد حافظان قرآن و آنان که بر اوقات نماز مراقبت مي کنند و آبادگران مساجد را از آن حفظ مي کند» إذا أنزَلَ الله عَاهَةً مِنَ السَّمَاء عُوفِيَ مِنهَا حَمَلةُ القُرآنِ وَ رُعَاةُ الشَّمسِ أيِ الحَافِظُونَ لأِؤقَاتِ الصَّلوَاتِ وَ عُمَّارُ المَسَاجِدِ. مستدرک الوسائل/ج3/ص150.

حافظان قرآن، حامل گوهري ارزشمند و بي مانندند، پس جا دارد که خداوند ايشان را از هر بلايي مصون بدارد. در دوره هاي مختلف زمان که همواره مستکبرين، مترفين و گردنکشان به دنبال فساد و فحشا و تحريف دين خدا بوده اند، خداوند حافظان و حاملان قرآن را به عنوان سفيران وحي که خط مشي قرآن را براي جامعه ترسيم مي نموده اند، حفظ کرده است.

‏پيامبر اکرم (ص) فرمود:«گرامي ترين مردم نزد خداوند پس از انبياء، علما و پس از ايشان حافظان قرآنند. همانگونه از دنيا خارج مي شوند که انبياء خارج مي شوند و به همراه ايشان محشور مي شوند و با ايشان از پل صراط عبور کرده و پاداششان نيز همانند پاداش انبياء است. پس خوش به حال طالِبان علم و حاملان قرآن به سبب شرف و کرامتي که در نزد خداوند دارند». إِنَّ أکرَمَ العِبَاد إلَي الله بَعدَ الأَنبِيَاءِ العُلَمَاءُ ثُمَّ حَمَلةُ القُرآنِ يَخرُجُونَ مِنَ الدُّنيَا وَ کَمَا يَخرُجُ الأنيبَاءُ وَ يُحشَرونِ مِن قُبُورِهِم مَعَ الأنبيَاء وَ يَمُرّونَ عَلي الصِّرَاطِ مَعَ الأنبيَاءِ وَ يَأخُذُونَ ثَوَابَ الأنبِيَاءِ فَطوبَي لِطالِبِ اَلعِلِم وَ حَامِلِ القُرآنِ مِمَّا لَهُم عِندَ الله مِنَ الکَرَامَةِ وَ الشَّرَفِ   جامع الأخبار/ ص /41.

 ‏پيامبراکرم (ص) فرمود:‏ «هر که قرآن را حفظ نمايد خداوند او را تا پايان عمر از نعمت عقل بهره مند مي نمايد» من جمع القرآن متعه الله بعقله حتي يموت. ميزان الحکمة/ج3/ص/2523

 تکرار پيوسته آيات منجر به ورزيده شدن حافظه و تقويت آن مي گردد. با توجه به اينکه حافظ قرآن تا آخر عمر مداوم در حال تکرار محفوظات و بهره گيري از حافظه خود مي باشد همچون کساني که فعاليت علمي خود را تا پايان عمر ادامه مي دهند، دچار فراموشي نشده و مشاعر خود را حفظ مي نمايد. الّا اينکه برکت، نورانيت و انشراحي که در ذهن و حافظه حافظان قرآن به وجود مي آيد قابل مقايسه با ديگران نيست.

‏در مجامع روايي معتبر ديگري همچون مکارم الأخلاق، الجعفريات، مشکات الأنوار، النوادر للراوندي، تفسير علي بن إبراهيم القمي، عيون أخبار الرضا (ع)، أعلام الدّين، تفسيرالإمام العسکري، روضه الواعظين، مجموعه ورام، معاني الأخبار، دعائم الاسلام و... نيز رواياتي در ابواب ياد شده گردآوري شده است.

 نکته قابل ذکر در پايان اين بخش اين است که تنها افرادي بهره کامل را از قرآن خواهند برد که در راستاي عمل به قرآن نيز تلاش نمايند و الا صِرف حفظ الفاظ قرآن براي سعادت شخص، کافي نمي باشد و در واقع حفظ قرآن گام اوّل، براي بهره مندي از معارف قرآن و عمل به آن است.

 ‏با توجّه به اينکه خود قرآن نيز هدف از نزول اين کتاب آسماني را تدبر در آيات و بهره مندي از آن براي يافتن مسير سعادت، معّرفي مي کند: کتاب أنزَلناهُ إِليکَ مُبارَک لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَکرَ أولُوا الألبابِ سوره ص آيه 29. لذا اين ها همه از اين مسأله پرده برمي دارد که حفظ قرآن در اين راستا تأثير غير قابل انکاري داشته و انسان را در رسيدن به هدف ياد شده ياري مي رساند. و بدين جهت بوده است که پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) اهتمام ويژه اي در ترويج اين مهم داشته اند.

‏نتيجه بررسي روايات:

‏- نبي اکرم اسلام (ص) و ائمه معصومين(سلام الله عليهم اجمعين )در احاديث بسياري امر به حفظ قرآن نموده اند، فرمايشات پيامبر و ائمه (عليهم السلام) کاملاً مطابق با مصالح مکلّفين بوده و ترسيم کننده راه سعادت و رستگاري مي باشد. پس بر پويندگان راه اهل بيت (عليهم السلام) است تا در حد توان از خط مشي و سيره ايشان تبعيّت نمايند تا در دنيا و آخرت سعادتمند گردند.

-پيامبر و امامان معصوم (عليهم السلام) همگي حافظ قرآن بودند و اولاد و تابعين خود را به حفظ قرآن تشويق مي نمودند، ما نيز به دليل « لَقَد کانَ لَکُم في رَسُولِ الله اسوَةٌ حَسَنَة... الاحزاب/21 » و«إِنِّي تَارِک فِيکُم ثََقَلَينِ کتاب الله و عترتي مَا إِن تَمَسکتُم بِهِمُا لَن تَضِلٌوا بَعدِي بحارالانوار/23 مأمور به تبعيت از سيره و سنت ايشان هستيم و بايد در حد توان خود در اين زمينه بکوشيم.

‏- اهل بيت (عليهم السلام) نه تنها با سيره و کردار خود، مسلمين را به حفظ قرآن مي خواندند، بلکه با قرار دادن پاداش مادّي و بيان اجر اخروي حتي آنان را بر اين کار تشويق و تحريص مي نمودند و ديگران را امر به تکريم و تعظيم ايشان مي نمودند. حتي اصرار داشتند هر چند با تحمل مشقت و سختي، مسلمين بر اين امر همّت گمارند.

   -انس با الفاظ قرآن في نفسه داراي موضوعيّت است و شاهد آن اين است که ائمه (عليهم السلام) ساعت ها جهت تلاوت قرآن کريم وقت صرف مي کردند. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي مي فرمايند: قرآن را مرتب بخوانيد. روزي نباشد که شما تلاوت قرآن نکنيد. اين که مي بينيد در روايات هست که بعضي از ائمه (عليهم السلام) درماه رمضان، هر سه روز يا هر هفت روز و در غير ماه رمضان، هر پانزده روز يا هر ده روز، يک ختم قرآن مي کردند، دليل و فلسفه اي دارد. ما به قرآن نياز داريم، هيح کاري را بر خواندن قرآن مقدم نکنيد. حوزه و روحانيت /ص314.

 اگر تدبر در آيات و دقّت در معارف آن ما را از تلاوت الفاظ قرآن مستغني مي کند، ائمّه و نائبان ايشان که علماي أعلام مي باشند، اوقات خود را که به لحظه لحظه آن حريص تر از هر شخص ديگري هستند، صَرف اين کار نمي نمودند و براي تلاوت قرآن آن ثواب هاي إعجاب آور و خيره کننده قرار داده نمي شد. حفظ قرآن موجب مي شود انسان در هر لحظه از لحظات عمر خود، در سفر يا حضر، در خانه يا اجتماع، اين آيات نوراني را در ذهن خود حاضر ساخته و آن را وِرد و ذکر خود سازد.

 ‏- در روايات اهل بيت (سلام الله عليهم اجمعين) آمده است اگر جوان مؤمني قرآن تلاوت نمايد، قرآن با گوشت و پوست او مختلط مي گردد: عَن أبِيِ عَبدِالله (ع) قَالَ مَن قَرَأ القُرآنَ وَ هُوَ شَابُّ مُؤمِنُ اختَلَطَ القُرآنُ بِلَحمِهِ وَ دَمِه، اکنون حالِ حافظ قرآن چگونه خواهد بود که آن قدر اين آيات نوراني را تلاوت نموده است که آيات در سينه او جاي گرفته اند و گاهي اوقات بي اختيار اين کلمات آسماني بر زبان او جاري مي گردد و با هر مسئله اي که مواجه مي شود آيه اي از آيات قرآن در ذهن او نقش مي بندد و اين جاي تعجّب ندارد، چرا که گاهي انس با کلام مخلوق همين اثر را در مقياس کوچک تر در افراد داشته است. کافي است احوال کساني که انس زيادي با کلام شعرايي چون حافظ و مولوي داشته اند مورد توجّه قرار گيرد.

‏-در روايات بسياري بر تلاوت قرآن در نماز، خصوصاً در نماز شب تأکيد شده است و همچنين يکي از اوصاف متقين تلاوت قرآن در شب و نماز، ذکر گرديده است و خصوصاً مستحب است از سوره هاي طولاني جهت تلاوت در نماز شب انتخاب گردد. از سوي ديگر برخي از مراجع تلاوت از روي قرآن را در نماز جايز نمي شمارند. در نتيجه روشن است که مراد از تلاوت قرآن در نماز، تلاوت از حفظ بوده است. حظّي که انسان از تلاوت قرآن در نماز مي برد با تلاوت قرآن در غير نماز قابل مقايسه نيست.

آنچه از بررسي روايات و بيان سنت پيامبر اکرم و ائمه اطهار (سلام الله عليهم اجمعين) به دست آمد، اين است که ايشان اقدام به تدوين يک نظام جامع و کامل جهت نهادينه ساختن امر حفظ قرآن کريم در ميان مسلمانان نموده اند، از سويي ثواب بي حدّ حفظ قرآن را مطرح نموده و امر به قرائت و حفظ قرآن کرده اند. از سوي ديگر پاداش اخروي آن را برشمرده و جايگاه رفيع حافظان قرآن در بهشت را تبيين نموده اند. در زمينه جايگاه دنيوي نيز سخن به ميان آورده اند و حتّي پاداش و سهمي از بيت المال براي او قرار داده اند.

 براي موفقيت در حفظ قرآن، اقدام به تعليم دعا و نماز نموده اند و از اين طريق اهمّيت حفظ قرآن را خاطر نشان ساخته اند و با در نظر گرفتن جايگاه ويژه براي حافظان قرآن، وظايف و مسئوليت هاي را براي ايشان ترسيم کرده اند.

‏در نظر گرفتن امتيازات ويژه مادي و معنوي هم چون مصونيت از بلا و بهره مندي از نعمت عقل و قائل شدن حق شفاعت از ديگر تمهيدات ايشان براي تشويق مسلمانان به حفظ قرآن بوده است و در نهايت براي اينکه اين نظام کامل از ضمانت اجرايي کافي نيز برخوردار گردد، در ازاء فراموش کردن آيات حفظ شده حسرت ابدي براي ناسي قرآن در نظر گرفته شده است.

 

نويسنده: سيد مصطفي حسيني

منبع: نشريه نسيم وحي، شماره 25.

 

 

 

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : حفظ قرآن ( از بر خواندن کلام الله ) نزد شیعه, نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 402 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1392 ساعت: 0:25

به حول و قوه الهی در سال جدید یعنی ۱۳۹۲ قصد داریم مطالبی در جواب شبهات فرقه - منحرف از دین - وهابیت که غالبا بر تشیع وعموما بر کل مسلمانان وارد نموده اند در وبلاگ قرار دهیم تا مورد استفاده محققان قرار گیرد .( ان شاء الله)

در این راستا از کتب شیعه و اهل سنت استفاده می کنیم و به مدد باری تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت  معضلات فکری و عقیدتی موجود را بر طرف خواهیم نمود .

اولین مطالب را از کتاب ارشاد السائلین الی الحق المبین نوشته خطیب زبر دست منابر فاطمی - سلام الله علیها - سید محمد خضر موسوی که فعلا دارای دو جلد است و به امید خداوند منان جلد های بعدی نیز در دست تالیف است انتخاب کرده ایم که به زودی در وبلاگ قرار خواهیم داد .

در این مورد دست مدد رسانان را گرم می فشاریم  و  از همه کسانی که دربه تحقق رسیدن این هدف والا ما را یاری رساندند و می رسانند صمیمانه تشکر می کنیم.

اجرتان با اهل بیت نبی اکرم صل الله علیهم

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : موضوع مطالب آینده وبلاگ, نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 430 تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1391 ساعت: 19:15

«««چند روش برای کاهش فشار خون بالا - مروری بر خواص خربزه »»»

 خربزه برای اشخاص مبتلا به کم خونی بسیار مفید است، رنگ چهره را روشن می کند، رفع کننده یبوست است و به هضم غذا کمک می کند همچنین افزاینده ادرار و دفع کننده سنگ مثانه و کلیه است ... خربزه، سلول های بدن را ترمیم می کند میترا زراتی، کارشناس تغذیه می گوید: خربزه دارای ویتامین a و c است و در ترمیم و تجدید سلول های بدن نقش مهمی را بر عهده دارد همچنین این میوه بسیار مدر بوده و برای افرادی که به بیماری های کلیوی و سنگ کلیه مبتلا هستند، بسیار مفید است ... وی با بیان اینکه خربزه به دلیل داشتن ویتامین a برای تقویت بینایی، خون سازی و تقویت سیستم ایمنی بدن بسیار مفید است، ادامه داد: خربزه سرشار از ویتامین های a و c و سلولز است همچنین این میوه ملین بوده و برای درمان یبوست بسیار مفید است ... این کارشناس تغذیه اضافه کرد: خربزه برای اشخاص مبتلا به کم خونی بسیار مفید است، رنگ چهره را روشن می کند، رفع کننده یبوست است و به هضم غذا کمک می کند همچنین افزاینده ادرار و دفع کننده سنگ مثانه و کلیه است ... به گزارش ایسنا، متخصصان تغذیه در مرکز بهداشتی دانشگاه تگزاس خاطرنشان کردند: خوردن مقادیر زیادی از سبزیجات و میوه های سرشار از پتاسیم مانند خربزه و پرتقال برای مبتلایان به فشار خون بالا مفید است و در پایین آوردن فشار خون تأثیر قابل توجهی دارند.

    منبع : تبیان 

فشار خون بالا با تعداد هشداردهنده مرگ و میر سالانه در جهان مرتبط است ... هر چند فشار خون بالا ممکن است علائم ظاهری نداشته باشد، اما مهم ترین پیامدهای آن حمله قلبی ، سکته مغزی و در کنار آن نارسایی کلیوی است ... اگر شما چاق هستید، می توانید با کاهش وزن و اعمال چند تغییر کوچک در زندگی تان، فشار خون خود را پایین بیاورید ... اگر این اقدام به طور صحیح انجام شود، قلب می تواند به طور موثرتری از اکسیژن استفاده کند ... 1- می توانید با 15 دقیقه ورزش روزانه شروع کنید و به آرامی مدت و شدت تمرینات را افزایش دهید ... 2- تمرین تنفس آرام و روش های مدیتیشن هم می تواند در این خصوص بر شما تاثیر شگفت انگیزی داشته باشند ... این روش ها به شما کمک می کنند که به میزان قابل ملاحظه ای استرس خود را کاهش دهید و فشار خونتان را نیز کنترل کنید ... سعی کنید این روش را 10 دقیقه صبح و 10 دقیقه شب انجام دهید ... نفس عمیق خود را به درون برده و سپس خارج کنید ... 3- مواد خوراکی سرشار از پتاسیم مصرف کنید ... شاید تا کنون از تاثیرات منفی سدیم (نمک) روی فشار خون شنیده باشید ... پتاسیم یک ماده معدنی ضروری برای مقابله با تاثیرات بد سدیم است ... میوه ها و سبزیجات غنی از پتاسیم هستند، از جمله سیب زمینی ، گوجه فرنگی، آب پرتقال، موز، نخود فرنگی و کشمش ... قبل از این که نمک به غذا بیفزایید فکر می کنید که آیا واقعا به آن نیاز دارید یا نه ادامه ...

    منبع : تبیان

4- برای کاهش فشار خون، خربزه بخورید

... متخصصان تغذیه در مرکز بهداشتی دانشگاه تگزاس خاطرنشان کردند: خوردن مقادیر زیادی از سبزیجات و میوه های سرشار از پتاسیم مانند خربزه و پرتقال برای مبتلایان به فشار خون بالا مفید است و در پایین آوردن فشار خون تاثیر قابل توجهی دارند ... دکتر لونا ساندون استادیار تغذیه کلینیکی در این دانشگاه و سخنگوی انجمن دیابت آمریکا در این باره اظهار داشت: خربزه نیز مانند هندوانه و طالبی بویژه حاوی مقادیر زیادی پتاسیم است ... یک چهارم از طالبی حاوی 800 تا 900 میلی گرم پتاسیم است که تقریبا 20 درصد از مقدار توصیه شده برای مصرف روزانه پتاسیم را تامین می کند ... وی تصریح کرد: میوه هایی چون آووکادو، کیوی، خرماها، لوبیا، سیب زمینی، گوجه فرنگی و حتی گریپ فروت از دیگر منابع غذایی غنی از پتاسیم محسوب می شوند که برای مبتلایان به فشار خون بالا سودمند هستند ادامه ...

    منبع : سلامت نيوز

 

«سلامت باشید.»

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : چندروش برای کاهش فشار خون بالا, نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 359 تاريخ : جمعه 1 دی 1391 ساعت: 3:26

 

كميل بن زياد نخعى، انيس آفتاب

                                                                                                                                                                               «‏ سيد جعفر ربّانى »

« كميل» درفرهنگنامه مسلمانان و پيروان اهل‏بيت عليهم السلام نامى آشناست و بررسى احوال او، شفاف­كننده ابعادى از زندگى امام اميرمؤمنان (عليه السّلام) نيز هست.

خاندان

او، كميل بن زياد نَخَعى است كه نسبش با نُه واسطه به «جسر بن عمرو»، بنيانگذار طايفه «نَخَع»مى‏رسد.1  نَخَعيان، گروهى بزرگ و منشعب از قبيله «مذحج» بودند كه قبل از اسلام در سرزمين «بيشه» 2 و پس از آن در كوفه روزگار مى‏گذراندند. جمع زيادى از بزرگان و دانشمندان دنياى اسلام چون: علقمة بن قيس و مالك اشتر، صحابى امام على عليه السلام، نخعى بوده‏اند.3

سپيده

از زمان دقيق تولّد كميل، اطلاعى در دست نيست؛ ولى با توجّه به اينكه وى در سال 83 هجرى (زمان شهادت) 90 بهار از عمرش مى‏گذشته، مى‏توان تولّد او را 7 سال قبل از هجرت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم؛ يعنى سال پنجم بعثت دانست. بنابراين، كميل در سال هجرت، هفت سال داشته است.

با قبيله ابرار

بيشتر رجال‏شناسان، كميل را «تابعى»4 معرّفى نموده و صحابه نگاران رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم نيز نامى از وى به ميان نياورده‏اند؛ ولى از آنجا كه او بخشى از دوران جوانى خود را در حيات پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم گذرانده، صحابى بودن وى با گمان قوى همراه است؛ چرا كه طبق آنچه برآورد نموديم، در زمان رحلت آن حضرت، كميل 18 سال داشته است. از اين رو، ابن حجر عسقلانى(773 - 852 ق.) مى‏گويد:

له ادراك، قد ادرك من الحياة النّبويّة ثمانى عشرة سنة 5

كميل 18 سال از عمر پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم )را درک کرده است.

تحقيق و جمع بين سخنان مختلف، آن است كه چنانچه «صحابى» را كسى بدانيم كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را درك كرده يا ديده باشد، در حالى كه مسلمان بوده، كميل جزء اصحاب آن حضرت به شمار مى‏رود؛ ولى اگر «صحابى» را كسى بدانيم كه از ايشان بدون واسطه روايت هم نقل كرده باشد، او را نمى‏توان جزء اصحاب محسوب نمود؛ چرا كه كميل روايتى را از حضرتش بدون واسطه نقل نكرده است. و اما معصومان ديگرى كه كميل در خدمت آنان بوده، عبارتند از: امام على، امام حسن، امام حسين و امام سجّاد عليهم السلام؛ بلكه به گواهى دانشمندان رجال، او از خواصّ آن بزرگواران محسوب مى‏شود.

 

 

همراز اميرمؤمنان عليه السلام‏

امام على عليه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه به نام برخى از ياران مورد اعتماد خود، اشاره مى‏نمايد6 و كميل را مى‏توان يكى از مصاديق اين سخن يافت.روزى آن حضرت به كاتب خود، عبدالله بن ابى‏رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ايشان را حاضر نمايد. عبداللّه عرض كرد: اى اميرمؤمنان! آنان را مشخّص فرماييد. حضرتش ده نفر، از جمله كميل را نام برد.7

اين حديث، بيانگر جايگاه ويژه كميل نزد امام على عليه السلام است.

نمونه دوم را خود كميل نقل مى‏كند:با على عليه السلام در مسجد كوفه بودم. نماز عشاء را به جاى مى‏آورديم كه حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم. او راه را در پيش گرفت تا اينكه به بيرون شهر رسيديم. در اين مدّت، حضرتش هيچ سخنى با من نگفت. چون به بيابان رسيديم، حضرت نفسى تازه كرد و فرمود: اى كميل! اين قلب‏ها ظروفى هستند و بهترينشان باظرفيت‏ترين آنهاست. آنچه را مى‏گويم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند:عالِمٌ رَبَّانىٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى‏ سَبيلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدايت يافته از جانب خداوند، فراگيرندگان دانش كه راه نجات را در پيش گرفته‏اند و افراد نادانى كه به هر سو متمايل و هر بانگى را پيروى مى‏نمايند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانى نگشته و به ملجأ مورد اعتمادى نيز پناه نبرده‏اند.يا كميل! العلمُ خيرٌ مِنَ المال؛ اى كميل! علم از مال بهتر است؛ چرا كه دانش، تو را حفظ مى‏كند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستى. مال با پرداخت، كاسته مى‏گردد؛ ولى علم با انفاق، افزون مى‏شود...

آنگاه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود:هاهْ، هاه اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً؛ آه! آه! در اينجا علوم فراوانى است؛ ولى حاملى براى آنها نمى‏يابم، بلكه آنچه هست (يكى از سه گروه‏اند:) تيز هوشانى كه دين را وسيله كسب دنيا قرار داده و بر بندگان خدا فخر مى‏فروشند. متديّنانى نادان كه با اوّلين شبهه بر آنها شك عارض مى‏گردد و يا شهوت پرستان و مال اندوزانى كه كارى به دين نداشته و به چهارپايان شبيه‏ترند. و اين چنين است كه علم با مرگِ حاملانش مى‏ميرد....8

گمان مى‏رود سخنان آن حضرت در جوّ خفقان غصب خلافت ايراد گرديده باشد؛ در آن هنگامى كه آتش جهل، بى‏تفاوتى، شهوت پرستى و ثروت‏اندوزى، اركان اصلى جامعه اسلامى را فرا گرفته بود و على عليه السلام مخاطبى براى بيان بخشى از اندوه خود جز امثال كميل نمى‏يافت!آخرين سخن در مورد «رازدارى كميل» اينكه: شبى على عليه السلام به همراه كميل از مسجد كوفه عازم منزل بودند؛ در ميان راه به در خانه مردى رسيدند كه در آن وقت از شب با صدايى زيبا و محزون اين آيات قرآن را تلاوت مى‏كرد:«اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ اْلاخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوى‏ اَلّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الّذينَ لايَعْلمُونَ اِنَّما يَتَذَكَّرُ اُولُواْلاَلْبابِ»9كميل بدون آنكه سخنى بگويد، صدا و حالت خوش آن مرد، بسيار او را تحت تأثير قرار داده بود؛ در اين هنگام، على عليه السلام رو به كميل كرد و فرمود:«لاتُعْجِبْكَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النَّارِ؛ صداى اين مرد تو را متعجّب نسازد؛ چرا كه او اهل آتش است و من در آينده تو را آگاه خواهم نمود!»كميل كه هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخى بودن آن مرد، بسيار شگفت زده شده بود، در فكر فرو رفت و ساكت ماند. مدّت زيادى گذشت تا آنكه ماجراى «نهروان» پيش آمد و خوارج كه بسيارى حافظ قرآن بودند، به جنگ اميرمؤمنان عليه السلام پرداختند و اين داستان با پيروزى حضرت خاتمه يافت. پس از پايان نبرد، كميل همراه على عليه السلام در ميان كشتگان خوارج قدم مى‏زدند تا آنكه حضرت، نوك شمشير را روى سر يكى از آنها گذاشت و فرمود:«يا كميل! اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِداً وَ قائِماً؛ يعنى «اين، همان شخصى است كه آن شب با چنان حالتى مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسين واداشت.» در اين هنگام، كميل بر قدم‏هاى حضرت افتاد و پاهاى مباركش را بوسيد و از خداوند طلب مغفرت نمود.10 اين ماجرا، رازدارى كميل را به طور كامل واضح مى‏سازد؛ چرا كه پرده بردارى از چهره شوم خوارج، در زمانى كه آنان چهره‏هاى متديّن و موجّه جامعه شناخته مى‏شدند، در تحمّل همگان نبود.

فرماندار امام على عليه السلام‏

از افتخارات كميل آن است كه فرماندار على عليه السلام در شهر «هيتْ»11 بود. از چگونگى و مدّت اين حاكميّت، مدركى در دست نيست به جز نامه آن حضرت به كميل پيرامون آنچه در زمان اين فرماندار اتفاق افتاد. داستان چنين بود:معاويه در سال 39 هجرى لشكرى متشكّل از 6 هزار نفر، به فرماندهى سُفيان بن عَوف سازماندهى كرد و به آنان مأموريت داد از شهر هيت بگذرند و سپس به انبار و مداين رفته، اين دو شهر را غارت كنند. اين سپاه در هيت با مقاومتى رو به رو نشد و در شهر انبار، پادگانى كه مى‏بايست 500 سرباز در آن وجود داشته باشد، تنها 200 نفر در آن مستقر بود. علّت تفرّق آنان بدين قرار بود كه فرماندهى اين پادگان را كميل بر عهده داشت. او مطّلع شده بود كه عدّه‏اى از هواداران معاويه در شهر «قرقيسا»12 تصميم به حمله و غارت هيت گرفته‏اند و كميل بدون هماهنگى با على عليه السلام جمعى از سربازان را با خود برداشته­به­سوى­قرقيساحركت نموده بود. 13

اين امر سبب خشم اميرمؤمنان على عليه السلام گرديد و حضرت نامه‏اى بدين مضمون خطاب به كميل نوشت:«ضايع ساختن انسان، مسئوليتى را كه به او واگذار شده، و رنج بردن در كارى كه بر عهده ديگران است، ناتوانى‏يى آشكار و رأيى فاسد است. حمله تو بر اهل قرقيسا و رها كردن پادگانى كه تو را فرمانده آن قرار داديم، بدون آنكه مدافعى در آن وجود داشته باشد، انديشه‏اى ضعيف است. پس تو، پُلى براى غارت دشمن گشته‏اى. نه قوّتى از خود نشان دادى و نه ترسى در دل دشمن ايجاد كردى، نه شوكت خصم را شكستى، نه مردم شهر را بى‏نياز ساختى و نه كفايت از امير دارى.»14

برخى از شارحان نهج البلاغه همچون: ابن ابى‏الحديد (656 - 586 ق.) اين نامه را نشان ضعف درونى كميل دانسته و اذعان نموده‏اند: پيوسته لشكريان معاويه بر قلمرو كميل حمله مى‏كردند؛ ولى او توانايى دفاع نداشت. و سپس افزوده‏اند: كميل براى جبران اين ضعف و سر پوش نهادن بر عجز خود، به شهرهاى تحت سيطره معاويه، مانند قرقيسا حمله مى‏كرد.15

فساد اين سخن، بر كسى كه تاريخ را مورد مطالعه قرار دهد، پوشيده نيست؛ زيرا همان طور كه قبلاً نيز آورديم، اين نامه تنها و تنها به خاطر يك اقدام ناهماهنگ كميل بوده است و گرنه او در ميدان‏هاى نبرد، مبارزى شجاع و جنگجويى توانا بوده است. شاهد مدّعاى ما، حوادث مقطعى از تاريخ است كه آن نيز در سال 39 هجرى واقع شده است.

معاويه، لشكرى را به فرماندهى «عبدالرحمان بن قباث» براى غارت شهرهاى جزيره‏16 رهسپار كرد. از قضا «شبيب بن عامر» (يار مخلص على عليه السلام) در شهر «نصيبين» كه در همين محدوده واقع شده است، مى‏زيست؛ او ماجراى ورود سپاه معاويه را در ضمن نامه‏اى به كميل، كه در هيت بود، گزارش داد.كميل، لشكرى متشكّل از 600 نفر سواره ترتيب داده، به آن منطقه گسيل كرد. دو لشكر در منطقه‏اى به نام «كَفَرتوثا» به يكديگر برخورد نمودند و جنگ در گرفت؛ اما كميل توانست سپاه شام را درهم شكسته، افراد زيادى از آنان را از بين ببرد. او دستور داد نه به تعقيب فرارى بپردازند و نه به مصدومان آسيب رسانند. در اين جنگ تنها دو نفر از ياران كميل به شهادت رسيدند.پس از اين واقعه، كميل نامه‏اى به امام على عليه السلام نوشته و پيروزى خود را به ايشان گزارش داد. آن حضرت نيز پاداش خوبى به كميل عنايت كرد و نامه‏اى همراه با ابراز رضايت از وى ارسال نمود.17

بنابراين، مسئله نارضايتى امام از كميل، توهّمى بيش نيست.

تلاش‏ها

كميل در حيات طيّبه خود، تلاش‏ها و مبارزاتى درخشان دارد، كه به برخى از آنها اشاره مى‏نماييم:

جهاد

او در هر سه جنگى كه در زمان اميرمؤمنان عليه السلام اتفاق افتاد، حضور داشت. در مورد نبرد صفّين، محمد بن سعد زهرى (متوفّاى 230 ق.) - از تاريخ‏نگاران اهل سنّت - مى‏گويد:و شهد مع علىّ صفّين‏18؛ كميل جنگ صفين را در ركاب على عليه السلام حضور يافت.كميل در جنگ نهروان هم حضور داشت، كه به آن اشاره شد.امّا در نبرد جمل (سال 36)، ابن اثير (630 - 555 ق.) مى‏گويد:به على عليه السلام گزارش داده شد كه عايشه و طلحه و زبير همدست شده، آهنگ خروج بر عليه حكومت وى را دارند.آن حضرت، مردم مدينه را در جريان قرار داده، از ايشان براى مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولى آنان سستى به خرج دادند. آنگاه على عليه السلام كميل نخعى را نزد عبداللّه بن عُمر فرستاد و از او درخواست يارى نمود، كه او نيز همكارى خود را مشروط به همراهى مردم مدينه نمود.19نمونه ديگر از مبارزات كميل، نبرد با خون‏آشامى چون: حَجّاج بن يوسف ثقفى است. اين واقعه كه به «دير الجماجم» معروف شده، در سال 82 هجرى اتفاق افتاد و نبردى بين حجّاج از يكسو و عبدالرّحمان بن محمّد از سوى ديگر بود كه سرانجام به شكست حجّاج منجر گرديد. تاريخ‏نگاران آورده‏اند: كميل در اين نبرد، در جمع قاريان قرآن بود «و كان رجلاً ركيناً؛ و از اركان به شمار مى‏آمد.»20

كميل در تبعيد

بُعد ديگر مبارزات كميل، تبعيد اوست. در زمان حاكميت عثمان، برخى از شيعيان امام على عليه السلام مانند: صعصعه و كميل نزد معاويه رفته و از او با لحنى شديد درخواست نمودند از مقام خود كناره‏گيرى نمايد! معاويه كه از آنان به ستوه آمده بود، ايشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نيز آنها را به شهر «حِمص» تبعيد نمود.21

                                            شُهره عشق

جايگاه والاى «كميل بن زياد» نزد دانشمندان شيعه بر كسى پوشيده نيست. همه محدّثان، مورّخان و اهل رجال، او را در زمره مقرّبان حضرت على عليه السلام ثبت نموده‏اند و به قول حافظ: «منم كه شُهره شهرم به عشق ورزيدن»، او به خلوص در بارگاه ائمّه عليهم السلام معروف است.آيةاللّه سيّد ابوالقاسم خويى قدس سره مى‏فرمايد: شيخ طوسى، كميل را از اصحاب امام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام شمرده و شيخ مفيد در كتاب اختصاص او را از سابقين و مقرّبين به على عليه السلام معرّفى نموده و ابن داود نيز كميل را از خواصّ اصحاب اين دو امام معصوم عليهما السلام ياد كرده است. آيةاللّه خويى در پايان مى‏گويد:اقول جلالة كميل و اختصاصه باميرالمؤمنين عليه السلام من الواضحات التى لايدخلها ريب‏22؛ عظمت و قرب كميل نزد على عليه السلام از واضحاتى است كه شكّى در آنها نيست.اكثر دانشمندان اهل سنّت نيز كميل را به نيكى و عظمت ياد نموده‏اند.ابن سعد زهرى (متوفّاى 230 ق.) مى‏گويد: كان شريفاً مطاعاً فى قومه‏23؛ كميل، مردى شريف و در خاندان و قبيله خود فرمان روا بود.حافظ ابوحجّاج يوسف المزى (742 - 654 ق.) مى‏نويسد: كان شريفاً مطاعاً فى قومه و كان ثقة24؛ كميل، مردى شريف و در خاندانش مورد اعتماد بود.البته برخى از عالمان اهل سنّت چون: ابن حبّان (متوفّاى 354 ق.) زبان به مذمّت كميل گشوده و اشكالاتى نسبت به او ايراد نموده‏اند؛ مانند: رافضى بودن، افراط در حُبّ على عليه السلام و نقل معجزات على عليه السلام. و بدين سبب برخى از آنان در مورد كميل گفته‏اند: و كان بلاءً من البلاء.25اما بر هوشمندان آگاه به مقام ائمّه عليهم السلام مخفى نيست كه آنچه را ايشان به عنوان نقص ذكر نموده‏اند، عين فضيلت و نشان معرفت است.

شهادت‏

از افتخاراتى كه نصيب كميل شد، شهادت او توسّط سفّاكى به نام حَجّاج بن يوسف است. اين افتخار در 90 سالگى كميل و در سال 83 هجرى اتفاق افتاد. جالب است كه على عليه السلام از شهادت كميل و كيفيت آن، خبر داده بود. علاّمه مجلسى مى‏گويد:و كذلك اخبر عليه السلام بقتل جماعة منهم حجر بن عدى و رشيد الهجرى و كميل بن زياد و...26

شيخ مفيد، ماجراى شهادت كميل را چنين آورده است: چون حجّاج فرماندار كوفه شد، در پى كميل برآمد. كميل گريخت و پنهان شد. حجّاج كه اين خبر را شنيد، حقوق فاميل و قبيله كميل را از بيت المال قطع نمود. وقتى كميل از جريان مطّلع شد، با خود گفت: من پيرى سال خورده هستم و عمرم به سر آمده است؛ روا نيست كه به خاطر من حقوق قبيله‏ام قطع گردد. پس، از مخفيگاه خود بيرون آمده، وارد كوفه شد و خود را تسليم حجّاج نمود. هنگامى كه حجّاج او را ديد، گفت: بسيار دوست داشتم تو را بيابم!كميل گفت: آوازت را بر من درشت نكن و مرا به مرگ تهديد منما! به خدا سوگند كه از عمرم چيزى باقى نمانده جز مانند باقى مانده غبار. هرچه مى‏خواهى درباره من انجام بده، فانّ الموعد للّه؛ زيرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از كشتن، حساب در كار است. و همانا اميرمؤمنان عليه السلام به من خبر داده كه تو قاتل من هستى!حجّاج گفت: پس حجّت بر تو تمام است!كميل گفت: اين در صورتى است كه قضا و قدر به دست تو باشد!حجّاج گفت: آرى، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفّان هستى! سپس به مأمورانش اشاره كرد: بزنيد گردنش را!... شيخ مفيد در پايان اين ماجرا مى‏نويسد:اين روايتى است كه راويان عامّه از راستگويان خود نقل كرده‏اند و شيعيان نيز در نقل با آنها شريكند، كه مضمون آن از معجزات على عليه السلام و جزء براهين و بيّنات دانش‏هاى غيبى على عليه السلام است.27

 

دعاى كميل‏

مبحث ديگرى كه در بررسى زندگينامه كميل شايان توجّه است، «دعاى كميل» است. «و آن از ادعيه معروفه است و علاّمه مجلسى قدس سره فرموده كه بهترين دعاهاست و آن دعاى حضرت خضر عليه السلام مى‏باشد. حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آن را تعليم كميل فرمود. در شب‏هاى نيمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده مى‏شود و براى كفايت از شرّ اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان، نافع است.»28كميل بن زياد مى‏گويد: با مولايم على عليه السلام در مسجد بصره نشسته بوديم و جمعى از اصحاب آن حضرت نيز حضور داشتند. يكى از آنها خطاب به على عليه السلام راجع به اين آيه مباركه «فيها يفرق كلّ امر حكيم»29 سؤال كرد. حضرت فرمود: مقصود، شب نيمه شعبان است. آن گاه فرمود:قسم به كسى كه جان على به دست اوست، هيچ بنده‏اى نيست مگر اينكه جميع مقدّراتى كه تا سال آينده بر او جارى مى‏شود از خير و شر، در شب نيمه شعبان براى او تقدير مى‏گردد. و هيچ بنده‏اى نيست كه اين شب را احيا بدارد و دعاى خضر عليه السلام را بخواند مگر آنكه دعايش مستجاب شود.مجلس پايان يافت و حضرت به منزل تشريف برد. من شبانه درِ خانه على عليه السلام را زدم. حضرت فرمود: چه چيز (در اين وقت شب) تو را به اينجا آورده؟عرض كردم: اى اميرمؤمنان! دعاى خضر!فرمود: بنشين اى كميل! اگر اين دعا را حفظ كنى و هر شب جمعه، يا در ماه، يا در سال، يا در عمرت يك مرتبه بخوانى، كفايت و يارى مى‏شوى و مشمول رزق قرار مى‏گيرى و مغفرت الهى شامل حالت خواهد شد! اى كميل! مصاحبت طولانى تو با ما، سبب گرديد تا پاسخ تو را بگويم.حضرت سپس فرمود: بنويس:اللّهمّ انّى اسألك برحمتك الّتى وسعت كلّ شى‏ء...30 شيخ طوسى از كميل بن زياد نقل مى‏كند كه وى مشاهده كرد امام على عليه السلام در سجده اين دعا را مى‏خواند.31 در پايان اين مبحث، چند مطلب را در مورد «دعاى كميل» به خوانندگان گرامى تقديم مى‏داريم.الف) توحيد در دعاى كميل‏ دانشمندان كلامى، مراتبى براى توحيد بيان نموده‏اند؛ مانند: توحيد ذاتى، توحيد صفاتى، توحيد افعالى و... مى‏توان اذعان نمود كه دعاى كميل، بيان و اقرار همه اين مراتب است.

 

 

ب) محورها

محورهاى كلّى مطرح شده در اين دعا، به ترتيب عبارت است از:

1. درخواست مغفرت و ترحّم و قبول عذر از پيشگاه خداوند؛

2. اقرار به عظمت پروردگار؛

3. اقرار به عجز و ضعف بنده؛

4. مقايسه بين عذاب دنيا و آخرت؛

5. دعا براى بهبودى حالات معنوى.

ج) شرح ها

علاوه بر اينكه اين دعا مورد عنايت ويژه مؤمنان و سلف صالح بوده و آنان بر اين دعا مواظبت مى‏نمودند، عدّه‏اى از فرهيختگان به شرح و توضيح فرازهاى مختلف آن پرداخته‏اند. اينك به برخى از اين شروح مى‏پردازيم:

1. انيس الّليل، محمّد رضا كلباسى.

2. درمان روح و روان در شرح دعاى كميل، محمد باقر ملبوبى.

3. شرح دعاى كميل، عبدالأعلى سبزوارى.

4. شرح دعاى كميل، ابوتراب هدايى.

5. نفحات الّليل در شرح دعاى كميل، كلباسى.

6. شرح دعاى كميل، سيد محمدتقى نقوى.

7. غناء مؤمنين، سيد محمود محمدى.

8. على عليه السلام و كميل، احمد زمرّديان.

9. ترجمه و تفسير دعاى كميل، محمد على صالح غفارى.

10. شرح دعاى كميل، مهندس عبدالعلى بازرگان.

11. فى رحاب دعاء كميل، سيد محمّد حسين فضل اللّه.

12. ترجمه دعاى مباركه كميل از مثنوى انسان كامل (شعر)، مفتون همدانى.

13. راز دلباختگان، سيد على‏اكبر موسوى (محبّ الاسلام).

14. اضواء على دعاء كميل، عزّالّدين بحرالعلوم.

15. ترجمه دعاء كميل (200 بيت)، علاّمه محمدباقر مجلسى.

16. ترجمه دعاء كميل (شعر)، شهيد دكتر مصطفى چمران.

و بسيارى از شروح و ترجمه‏هاى ديگر.

روايات‏

اهل سنّت، كميل را به «قليل الحديث» بودن، متّصف نموده‏اند و اين، مربوط به جوامع حديثى اهل‏سنّت است؛ چرا كه در جوامع و منابع حديثى شيعه، روايات كميل بسيار است.32

بخش پايانى مقاله را با ذكر پنج حديث از كميل، مزيّن مى‏كنيم:

1. امام على عليه السلام فرمود:

يا كميل! مر اهلك ان يروحوا فى كسب المكارم و يدلجوا فى حاجة من هو نائم‏33؛ اى كميل! به خاندانت امر كن در كسب اخلاق كريمانه، سرعت ورزند و به رفع حاجت نيازمندى كه در خواب است، بپردازند.

2. امام رضا عليه السلام فرمود: از جمله فرمايشات على عليه السلام به كميل اين بود كه:

يا كميل اخوك دينك فاحتط لدينك بما شئت‏34؛ دين تو برادرت است؛ پس تا مى‏توانى در مورد دينت احتياط نما!

3. امام على عليه السلام در مورد آداب غذا خوردن به كميل فرمود:

هرگاه غذا مى‏خورى، آرام ميل كن، تا ديگران كه هم غذاى تو هستند نيز بهره‏مند شوند و هنگامى كه بر سر سفره قرار مى‏گيرى، با صداى بلند حمد خدا كن تا ديگران نيز حمد خدا نمايند. و بدين سبب براى تو اجر خواهد بود. معده خود را مملوّ از غذا قرار نده، بلكه بخشى را براى آب و بخشى را براى هوا (نفس) قرار ده.35

4. كميل مى‏گويد: از امام على عليه السلام سؤال كردم اركان اسلام كدام است؟

حضرت فرمود: هفت چيز:

1. عقل كه اساس صبر است؛

2. حفظ آبرو و راستگويى؛

3. تلاوت قرآن، آن چنان كه شايسته است؛

4. دوست داشتن و دشمن داشتن در راه خدا؛

5. شناخت حقّ آل محمّد و معرفت به ايشان؛

6. به جا آوردن حقّ برادران دينى و حمايت از ايشان؛

7. با مردم رفتار نيك داشتن.36

5. اميرمؤمنان على عليه السلام در ضمن وصاياى بسيار مهم به كميل فرمود:

هيچ علمى نيست مگر اينكه من فاتح آنم و هيچ سِرّى نيست مگر اينكه قائم عليه السلام خاتم آن است.37

پى‏نوشت‏ها:

1. نَخَع به معنى دورى، و جسر بن عمرو را از آن جهت «نخع» ناميدند كه وى از قوم خود، فاصله گرفت.

شجره‏نامه كميل تا جدّش جسر، عبارت است از: زياد بن نهيك بن هيثم بن سعد بن مالك بن حارث بن صُهبان بن سعد بن مالك.

كميل را گاهى ابن عبداللّه و نيز ابن عبدالرّحمان گفته‏اند (تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، جمال الدين ابى‏الحجّاج يوسف المزى، ج 24، ص 218، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق؛ تهذيب التهذيب، احمد بن على بن حجر العسقلانى(متوفّاى 852 ق.)، ج 8، ص 390، دارالكتب العلميّه، بيروت، 1415 ق.)

2. سرزمينى نزديك يمن (جنوب حجاز) و داراى جنگل‏هاى بسيار. (معجم البلدان، ياقوت حَمَوى (متوفّاى 626 ق.)، ج 1، ص 529، دار صادر، بيروت). شايد به همين سبب، كميل را به يمن نسبت داده‏اند (يمانىّ).

3. الانساب، سمعانى (متوفّاى 562 ق.)، ج 5، ص 473، دارالجنان؛ اللُّباب فى تهذيب الانساب، ابن اثير جَزَرى (متوفّاى 630 ق.)، ج 3، ص 304، المكتبةالفيصليّة.

4. كسى كه رسول خدا(ص) را درك نكرده يا از ايشان روايت ننموده باشد.

5. الاصابة فى تمييز الصحابة، احمد بن على بن حجرالعسقلانى،ج‏3،ص‏325،دارالكتب‏العلميّة،بيروت.

6. انتم الانصار على الحقّ والاخوان فى‏الدّين، والجُنن يوم البأس، و البِطانة دون النّاس، بكم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل... (نهج البلاغه، صبحى صالح، خ 118).

7. وسايل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 30، ص 235، مؤسّسة آل‏البيت.

8. الامالى، شيخ مفيد (متوفّاى 413 ق.)، ص 250 - 247، مؤسّسة النشر الاسلامى، 1412 ق؛ نهج البلاغه، حكمت 147.

اين حديث علاوه بر اينكه در بسيارى از جوامع روايى شيعه نقل گرديده، مورد شرح و بسط فرزانگانى چون: شيخ بهايى (متوفّاى 1031 ق.) در اربعين نيز قرار گرفته است.

9. زمر / 9: «آيا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگار خود اميدوار است [با ارزش‏تر است يا كسانى كه كفر نعمت مى‏ورزند...]؟! بگو آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟! تنها خردمندان متذكّر مى‏گردند.»

10. ارشاد القلوب، حسن بن محمد الدّيلمى، ج 2، ص 226، نشر رضى. (دانشوران، اين واقعه را جزء اخبار غيبيه على(ع) ثبت نموده‏اند).

11. «هيت»، شهرى در كنار فرات و نزديك بغداد، داراى نخل‏هاى زياد و آبادانى‏هاى فراوان است. در وجه نامگذارى آن، گفته شده: 1: از عبارت هُوَّةٌ من الأرض؛ به معنى شكاف يا سراشيبى زمين، مشتق شده. 2: به نام بانى آن شهر؛ يعنى هيت بن سَبَنْدى‏ نام گذارى گرديده‏است.(معجم‏البلدان،ج‏5،ص‏420).

12. «قرقيسياء» نيز گفته شده، كه شهرى در نزديكى هيت است. (معجم البلدان، ج 4، ص 328).

13. الكامل فى‏التاريخ، ابن اثير، ج 2، ص 425، دار احياء التراث العربى، 1408 ق.

14. نهج البلاغه، صبحى‏صالح‏وفيض‏الاسلام،نامه‏61.

15. شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحديد، ج 5، ص 69، مؤسّسةالاعلمى، بيروت، 1415 ق.

16. «جزيره»، محدوده شمال بين النهرين (دجله و فرات) را گويند كه بين عراق و تركيه واقع شده است (المنجد، لويس معلوف).

17. الكامل فى‏التاريخ، ج 2، ص 428.

18. الطبقات الكبير، ج 8، ص 299، مكتبةالخانجى، قاهره، چاپ اوّل، ص 1412 ق.

19. الكامل فى‏التاريخ، ج 3، ص 205.

20. همان، ج 4، ص 472.

21. همان، ج 3، ص 144.

22. معجم رجال الحديث، آيةاللّه خويى، ج 14، ص 128، نشر مدينةالعلم.

23. الطبقات الكبير، ج 8، ص 299.

24. تهذيب الكمال، ج 24، ص 219.

25. همان؛ ميزان الاعتدال فى نقد الرجال، محمد بن احمد بن عثمان الذهبى (متوفّاى 748 ق.)، ج 3، ص 415، دارالمعرفة، بيروت.

26. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج 41، ص 316، داراحياءالتراث العربى.

27. الارشاد فى معرفة حجج اللّه على‏العباد، شيخ مفيد، ج 1، ص 328، علميه اسلاميه.

28. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ص 96، بنياد معارف اسلامى.

29. دخان / 4.

30. اقبال الاعمال، سيد بن طاووس (متوفّاى 664 ق.)، ص 220، مؤسّسة الاعلمى، بيروت.

31. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شيخ طوسى، ص 774، نشر اسماعيل انصارى.

32. تهذيب الكمال، ج 15، ص 416.

33. بحارالانوار، ج 1، ص 223.

34. همان، ج 2، ص 258.

35. همان، ج 66، ص 424.

36. همان، ج 68، ص 381.

37. همان، ج 77، ص 267.

 

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : زندگینامه بزرگان , کمیل بن زیاد , رحمه الله علیه, نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 395 تاريخ : شنبه 25 آذر 1391 ساعت: 21:02

الشيخ عبدالله الشيخ علي حسن مهدي كاظم الخنيزي من المملكة العربية السعودیه

         ولد عام 1350هـ/1931م في القلعة القطيف بدأ تعليمه في الكتاب فقرأ القرآن الكريم, وتعلم القراءة والكتابة والحساب, وقرأ العربية على يد أخيه الأستاذ محمد سعيد, ثم غادر إلى العراق وواصل دراسته العلمية الدينية على يد كبار الأئمة والشيوخ. زاول التجارة مدة قصيرة ثم التحق بالسلك الوظيفي الحكومي قرابة العشرين عاما, وتفرغ بعد ذلك في العراق للدراسة والتدريس ومساعدة الإمام أبوالقاسم الخوئي في الرد على بعض الاستفتاءات والإجابة عن بعض الرسائل وغيرها بدأ -وهو في الحادية عشرة من عمره - يزاول الكتابة القصصية ونظم الشعر. نشر الكثير من أعماله في الصحف والمجلات الصادرة في المملكة العربية السعودية, والبحرين, والعراق, ولبنان, ومصر, وغيرها. مؤلفاته: ذكرى الإمام الخنيزي - أبوطالب مؤمن قريش - أدواؤنا - ضوء في الظل - نسيم وزوبعة. عنوانه:حي الحسين - قطيف.

 

   

 

 

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : زندگی نامه مولف کتاب ابو طالب مومن قریش, نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 366 تاريخ : شنبه 25 آذر 1391 ساعت: 19:42

زندگی نامه ی شهيد آية الله مدرس رحمه الله علیه

اشاره

فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار آية الله سيد حسن مدرس يكي از چهرههاي درخشان تاريخ تشيع بشمار ميرود كه زندگي و اخلاق و رفتار و نيز جهت گيريهاي سياسي و اجتماعي وي ميتواند براي مشتاقان حق و حقيقت نمونه خوبي است. او موقعيت خود راسراسر در راه اعتلاي اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقايق اسلامي و دفاع از معارف تشيع مردانه استوار ماند. همان گونه بود كه ميگفت و همانطور گفت كه ميبود. سرانجام به موجب آنكه با عزمي راسخ چون كوهي استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطهگري استعمارگران را افشا نمود جنايتكاران وي را به ربذه خواف تبعيد نمودند و در كنج عُزلت و غريبي اين عالم عامل و فقيه مجاهد را به شهادت رسانيدند.
اين نوشتار اشاره
اي كوتاه به زندگي ابرمردي است كه بيرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش كشيد و شجاعت تحسين برانگيزش چشم بدانديشان و زمامداران خودسر را خيره ساخت و بيگانگان را به تحيّر واداشت. اگر ما به ذكر نامش ميپردازيم و خاطرهاش را ارج مينهيم بدان علت است كه وي پارسايي پايدار و بزرگواري ثابت قدم بود كه لحظهاي با استبداد و استعمار سازش نكرد و در تمامي مدت عمرش ساده زيستن، تواضع، قناعت و به دور بودن از هر گونه رفاه طلبي را شيوه زندگي خويش ساخت و از طريق عبادت و دعا و راز و نياز با خدا، كمالات معنوي را كسب كرد.

ولادت و تحصيلات

شهيد سيد حسن مدرس بر حسب اسناد تاريخي و نسب نامهاي كه حضرت آية الله العظمي مرعشي نجفي (ره) تنظيم نموده از سادات طباطبايي زواره است كه نسبش پس از سي و يك پشت به حضرت امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ ميرسد. يكي از طوايفي كه مدرس گل سرسبد آن به شمار ميرود طايفه ميرعابدين است اين گروه از سادات در دهكده ييلاقي «سرابه» اقامت داشتند. سيداسماعيل طباطبائي (پدر شهيد مدرس) كه از اين طايفه محسوب ميگشت و در روستاي مزبور به تبليغات ديني و انجام امور شرعي مردم مشغول بود، براي آنكه ارتباط طايفه ميرعابدين را با بستگان زوارهاي قطع نكند تصميم گرفت از طريق ازدواج پيوند خويشاوندي را تجديد و تقويت كرده، سنت حسنه صله ارحام را احيا كند. بدين علت نامبرده دختر سيد كاظم سالار را كه خديجه نام داشت و از سادات طباطبائي زواره بود به عقد ازدواج خويش درآورد. ثمره اين پيوند با ميمنت فرزندي بود كه به سال 1278 ق. چون چشمهاي پاك در كوير زواره جوشيد. پدر وي را حسن ناميد. همان كسي كه مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعههايي نوشيدند. پدرش غالباً در «سرابه» به امور شرعي و فقهي مردم مشغول بود ولي مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خويش بسر ميبردند تا آنكه حادثهاي موجب شد كه پدر فرزندش را كه شش بهار گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش ميرعبدالباقي ببرد و محله فضل آباد اين شهر را به عنوان محل سكونت خويش برگزيند. اين در حالي بود كه مير عبدالباقي قبلاً از زواره به قمشه مهاجرت كرده و در اين شهر به فعاليتهاي علمي و تبليغي مشغول بود.
سيد عبدالباقي بيشترين نقش را در تعليم سيد حسن ايفا نمود و او را در مسير علم و تقوا هدايت كرد و به هنگام مرگ در ضمن وصيت نامه
اي سيد حسن را بر ادامه تحصيل علوم ديني تشويق و سفارش نمود زماني كه سيد عبدالباقي دارفاني را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود. وي در سال 1298 ق. به منظورادامه تحصيل علوم ديني رهسپار اصفهان گرديد و به مدت 13 سال در حوزه علميه اين شهر محضر بيش از سي استاد را درك كرد. ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبيات عرب و منطق و بيان را نزد اساتيدي چون ميرزا عبدالعلي هرندي آموخت. در محضر آخوند ملامحمدكاشي كتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانين و فصول را در علم اصول تحصيل نمود. يكي از اساتيدي كه دانش حكمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حكيم نامدار ميرزا جهانگير خان قشقايي است.
مدرس در طول اين مدت در حضور آيات عظام سيدمحمدباقر درچه
اي و شيخ مرتضي ريزي و ديگر اساتيد در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسيد و در اصول آنچنان مهارتي يافت كه توانست تقريرات مرحوم ريزي را كه حاوي ده هزار سطر بود، بنگارد. شهيد مدرس چكيده زندگينامه تحصيلي خود را در حوزه علميه اصفهان در مقدمه شرح رسائل كه به زبان عربي نگاشته، آورده است. وي پس از اتمام تحصيلات در اصفهان در شعبان 1311 ق. وارد نجف اشرف شد و پس از زيارت بارگاه مقدس نخستين فروغ امامت و تشرف به حضور آية الله ميرزاي شيرازي در مدرسه منسوب به صدر سكونت اختيار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شيخ حسنعلي اصفهاني هم حجره گرديد. مدرس در اين شهر از جلسه درس آيات عظام سيد محمد فشاركي و شريعت اصفهاني بهره برد و با سيد ابوالحسن اصفهاني، سيد محمد صادق طباطبائي و شيخ عبدالكريم حائري، سيد هبة الدين شهرستاني و سيد مصطفي كاشاني ارتباط داشت و مباحثههاي دروس خارج را با آية الله حاج سيد ابوالحسن و آية الله حاج سيد علي كازروني انجام ميداد.
مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاي پنجشنبه و جمعه هر هفته به كار مي
پرداخت و درآمد آن را در پنج روز ديگر صرف زندگي خود مينمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تأييد مقام اجتهاد او از سوي علماي اين شهر به سال 1318 ق. (در چهل سالگي) از راه ناصريه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختياري راهي اصفهان گرديد.

دوران تدريس

مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت كوتاه در قمشه خصوصاً روستاي اسفه و ديدار با فاميل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترك و در اين شهر اقامت نمود. وي صبحها در مدرسه جدة كوچك (مدرسه شهيد مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جدة بزرگ درس منطق و شرح منظومه ميگفت و در روزهاي پنجشنبه طلاب را با چشمههاي زلال حكمت نهجالبلاغه آشنا مينمود. تسلط وي به هنگام تدريس در حدّي بود كه از اين زمان به «مدرس» مشهور گشت. وي همراه با تدريس با حربة‌ منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مرم به ستيز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد.
زماني پس از شكست كامل قواي دولت در درگيري با نيروهاي مردمي، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولايتي سپرده شد. صمصام السلطنه كه به عنوان فرمانده نيروهاي مسلح عشاير بختياري نقش مهمي در ماجراي مشروطيت داشت در رأس حكومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتي را كه در جنگ با استبداد قاجاريه به ايشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس كه در جلسه انجمن ولايتي اصفهان حضور داشت و نيابت رياست آن را عهده دار بود با شنيدن اين خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاكم چنين حقي را ندارد و اگر شلاق زدن حدّ شرعي است پس در صلاحيت مجتهد مي
باشد و آنها (حاكمان قاجار) ديروز به نام استبداد و اينها امروز به نام مشروطه مردم را كتك ميزنند.
صمصام السلطنه با مشاهده اين وضع دستور توقيف و تبعيد مدرس مبارزه را صادر كرد امّا وقتي ماجراي تبعيد اين فقيه به گوش مردم اصفهان رسيد كسب و كار خود را تعطيل و به دنبال مدرس حركت كردند. اين وضع كارگزاران صمصام را بشدت نگران كرد و خشم مردم، حاكم اصفهان را ناگزير به تسليم نمود و با اجبار و از روي ناچاري در اخذ ماليات و ديگر رفتارهاي خود تجديد نظر كرد و مدرس هم در ميان فريادهاي پرخروش مردم كه مي
گفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت.
مدرس در ايام تدريس به وضع طلاب و مدارس علميه و موقوفات آنها رسيدگي مي
كرد و متوليان را تحت فشار قرار ميداد تا در آمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسليم ناپذيري او در مقابل كارهاي خلاف و امور غير منطقي برگروهي سودجود و فرصت طلب ناگوار آمد و تصميم بر ترور او گرفتند. امّا با شجاعت مدرس و رفتار شگفتانگيز او اين ترور نافرجام ماند و افراد مذكور در اجراي نقش مكارانة خودناكام ماندند.
آية الله شهيد سيد حسن مدرس در سنين جواني به مقام رفيع اجتهاد رسيد و از لحاظ علمي و فقهي مجتهدي جامع الشرائط، صاحب فتوا و شايسته تقليد بود و هر چند حاضر به چاپ رساله علميه خود نشد، در فقه و اصول و ساير علوم ديني آثاري مفصل و عميق از خود به يادگار نهاد و آية الله العظمي مرعشي نجفي (ره) تأليفات فقهي او را ستوده و افزوده است كه: از مدرس اجازه نقل حديث داشته است.
آية الله حاج سيد محمدرضا بهاء
الديني در مصاحبه اي اظهار داشته است مرحوم مدرس يك رجل علمي و ديني و سياسي بود و اين گونه فردي مهمتر از رجل علمي و ديني است. زيرا اين مظهر ولايت است كه اگر ولايت و سياست مسلمين نباشد ديگر فروع اسلامي تحقق كامل نمييابد.
مدرس با ورود به تهران در اولين فرصت درس خود را در ايوان زير ساعت در مدرسه سپهسالار (شهيد مطهري كنوني) آغاز نمود و تأكيد كرد كه كار اصلي من تدريس است و سياست كا ر دوم من است. وي در 27 تير ماه 1304 ش. كه عهده
دار توليت اين مدرسه گشت براي اينكه طلاب علوم ديني از اوقات خود استفاده بيشتري نموده، و با جديت افزونتري به كار درس و مباحثه بپردازند براي اولين بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره اين مدرسه، نظام نامهاي تدوين كرد و امور تحصيلي طلاب را مورد رسيدگي قرار داد و براي احيا و آباداني روستاها و مغازههاي موقوفه مدرسه زحمات زيادي را تحمل كرد.
عصرهاي پنجشنبه اغلب در گرماي شديد تابستان به روستاي اطراف ورامين رفته و خود قناتهاي روستاهاي اين منطقه را مورد بازديد قرار مي
داد و گاه به داخل چاهها ميرفت و در تعمير آنها همكاري ميكرد و از اينكه با چرخ از چاه گل بكشد هيچ ابايي نداشت.
در اين مدرسه شخصيتهايي چون آية الله حاج ميرزا ابوالحسن شعراني، آية الله سيد مرتضي پسنديده (برادر بزرگتر حضرت امام)، شيخ محمد علي لواساني و... تربيت شدند.

 

 

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : زندگینامه شهید مدرس (ره), نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 319 تاريخ : شنبه 25 آذر 1391 ساعت: 21:07

لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، مقدمه، ص: 1

باسمه تعالى‏

مرحوم محدّث قمى (ره) در كتاب شريف فوائد الرضوية در شرح فضائل و مناقب مرحوم علّامه محمد تقى مجلسى چنين درج كرده.

محمد تقى بن المقصود على الملقب بالمجلسي الاول جامع الفنون العقلية و النقلية حاوى الفضائل العلمية و العملية صاحب النفس القدسية و السمات الملكية و المقامات العلية و المنامات الصادقة الروحانية و الإلهامات الربانية ناشر اخبار الدينية المؤيد بالفيض القدسى والد شيخنا العلامة محمد باقر المجلسي قدس اللَّه سرّهما و رفع في الملإ الاعلى ذكرهما.صاحب حدائق المقربين گفته كه ملا محمد تقى تلميذ ملا عبد اللَّه شوشترى و شيخ بهاء الدين رحمهما اللَّه بوده و در علم فقه و تفسير و حديث و رجال فائق اهل دهر خويش بود و در زهد و تقوى و عبادت و ورع و ترك دنيا تالى تلو استادش ملا عبد اللَّه بوده و پيوسته در ايام حيات خود مشغول به رياضيات و مجاهدات و تهذيب اخلاق و عبادات و ترويج أحاديث و سعى در حوائج مؤمنين و هدايت خلق بوده و به يمن همتش احاديث اهل بيت عصمت عليهم السلام انتشار يافت و بنور هدايتش جمع بسيارى هدايت يافتند و هم نقلفرموده در بعض تأليفات رائقه خويش كه اتفاق افتاد از براى من تشرف به زيارت عتبات عاليات پس زمانى كه وارد نجف اشرف شدم زمستان داخل شد پس من عزم كردم كه طول زمستان را در نجف بمانم پس مالى را كه كرايه كرده بودم رد كردم پس شبى در خواب ديدم حضرت امير المؤمنين عليه السّلام را كه لطف بسيار با من فرمود و فرمايش كرد كه بعد از اين در اينجا توقف مكن و برو بشهر خودت اصفهان همانا وجود تو نفعش بيشتر است و نيكوتر و چون من بسيار اشتياق داشتم در تشرف به آستان مقدس مبالغه كردم در استدعاء از آن حضرت كه رخصت توقف دهد قبول نفرمود و فرمود كه شاه عباس وفات مى‏كند در اين سال و مى‏نشيند شاه صفى به جاى او و حادث مى‏شود در بلاد شما فتنه‏هاى سخت و حق تعالى خواست كه تو در مثال اين فتنه در اصفهان باشى و بذل كنى طاقت خود را در هدايت خلق «أنت تريد أن تجي‏ء إلى باب اللَّه وحدك و اللَّه تعالى يريد أن يجي‏ء اليه بيمن هدايتك سبعون ألفا فارجع إليهم فانه لا بد لك من الرجوع» «تو مى‏خواهى تنها بيايى بسوى باب اللَّه و خداوند تعالى اراده كرد به يمن هدايت تو هفتاد هزار نفر بسوى او بيايند پس برگرد به درستى كه چارئى نيست از براى تو جز برگشتن» پس رجوع كردم به اصفهان و حكايت كردم خواب خود را براى بعض خواص خود و او نقل كردم براى نواب رضوان مكان يعنى شاه صفى و اتفاقا در اين ايام در مدرسه صفويه تشريف داشت پس نگذشت مگر ايام قليلى كه خبر رسيد كه نواب خاقان شاه عباس رضوان مكان در سفر مازندران به رحمت ايزدى پيوست پس شاه صفى به جاى او بر اريكه سلطنت نشست.

و از براى او مصنفات شريفه نافعه مانند شرح بر من لا يحضره الفقيه به فارسيه و شرح ديگر به عربيه و شرح او بر صحيفه كامله و بر بعض كتاب تهذيب و بر زيارت جامعه و بر حديث همام و حواشى او بر اصول كافى و رساله در افعال‏حج و رساله در رضاع و اجازات كثيره إلى غير ذلك، و اين بزرگوار مؤيد من عند اللَّه و استاد علماء و مربّى فضلاء بوده و آثار او در اسلام بسيار است و اگر نباشد از آثار جز نجل جليل و فرزند نبيلش هر آينه كفايت مى‏كند تا چه رسد به ساير علماى ديگر كه تلميذ او بوده‏اند و مصنفات نافعه فائقه‏اش و نشر دادن او صحيفه كامله را در ميان مردم و غير ذلك.

قال ابنه فى البحار: فى حقه ذريعتي إلى الدرجات العلى و وسيلتى إلى مسالك الهدى بعد ائمة الورى (مرحوم مجلسى در بحار فرموده كه بعد از ائمه معصومين عليهم السلام پدرم سبب و وسيله شد كه من به درجات عاليات و راههاى هدايت رسيدم).

در سن شصت و هفت سنه 1070 به رحمت ايزدى پيوست و در تاريخ او گفته شد (مسجد و منبر از صفا افتاد) و ايضا (صاحب علم رفت از عالم) و ايضا (افسر شرع اوفتاد و بى‏سر و پا كشت فضل) قبر شريفش در مسجد جامع اصفهان است چنانكه در ترجمه پسر بزرگوارش به آن اشاره كردم و شايسته است كه در اين جا چند حكايت از منامات صادقه آن جناب نقل شود.

اول شيخ مرحوم ما نور اللَّه مرقده در حكايت 64 نجم ثاقب از شرح من لا يحضره الفقيه ملا محمد تقى مذكور نقل كرده كه در ضمن احوال متوكل بن عمير كه راوى صحيفه كامله است فرموده كه من در اوايل بلوغ طالب بودم مرضات خداوندى را و ساعى بودم در طلب رضاى او و مرا از ذكر جنابش قرارى نبود تا آن كه ديدم در ميان بيدارى و خواب كه صاحب الزمان صلوات اللَّه عليه ايستاده در مسجد جامع قديم كه در اصفهان است قريب بدر طنابى است كه الآن مدرس من است پس سلام كردم بر آن جناب و قصد كردم كه پاى مباركش را ببوسم پس نگذاشت مرا و گرفت مرا پس بوسيدم دست مباركش را و پرسيدم از آن جناب مسائلى كه مشكل شده بود بر من كه يكى از آنها اين بودكه من وسوسه داشتم در نماز خود و مى‏گفتم كه آنها نيست به نحوى كه از من خواسته‏اند و من مشغول بودم به قضا و ميسر نبود براى من نماز شب و سؤال كردم از شيخ خود شيخ بهائى عليه الرحمة از حكم آن پس گفت به جاى آر يك نماز ظهر و عصر و مغرب بقصد نماز شب و من چنين مى‏كردم پس سؤال كردم از حجت عليه السّلام كه من نماز شب بكنم فرمود نماز شب بكن و به جاى نيار مانند آن نماز مصنوعى كه مى‏كردى و غير اينها از مسائلى كه در خاطرم نماند آن‏گاه گفتم اى مولاى من ميسر نمى‏شود براى من كه برسم به خدمت تو در هر وقتى پس عطا كن بمن كتابى كه هميشه عمل كنم بر آن پس فرمود كه من عطا كردم به جهت تو كتابى به مولى محمد تاج و من در خواب او را مى‏شناختم پس فرمود برو و بگير آن كتاب را از او پس بيرون رفتم از در مسجدى كه مقابل روى آن جناب بود به سمت دار بطيخ كه محله‏ايست در اصفهان پس چون رسيدم به آن شخص و مرا ديد گفت ترا صاحب الامر فرستاده نزد من گفتم آرى پس بيرون آورد از بغل خود كتاب كهنه چون باز كردم آن را و ظاهر شد براى من كه آن كتاب دعا است پس بوسيدم آن را و بر چشم خود گذاشتم و برگشتم از نزد او و متوجه شدم بسوى صاحب الأمر عليه السلام كه بيدار شدم و آن كتاب با من نبود پس شروع كردم در تضرع و گريه و ناله به جهت فوت آن كتاب تا طلوع فجر پس چون فارغ شدم از نماز و تعقيب و در دلم چنين افتاده بود كه مولانا محمد همان شيخ بهائى است و ناميدن حضرت او را به تاج به جهت اشتهار اوست در ميان علماء پس چون رفتم به مدرس او كه در جوار مسجد جامع بود ديدم او را كه مشغول است به مقابله صحيفه كامله و خواننده سيد صالح أمير ذو الفقار گلپايگانى پس ساعتى نشستم تا فارغ شد از آن كار و ظاهر آن بود كه كلام ايشان در سند صحيفه بود لكن به جهت غمى كه بر من مستولى بود نفهميدم سخن او و سخن ايشان را و من كريه مى‏كردم پس رفتم نزد شيخ و خواب خود را به او گفتم‏و گريه مى‏كردم به جهت فوات كتاب پس شيخ گفت بشارت باد ترا به علوم الهيه و معارف يقينه و تمام آن چه هميشه مى‏خواستى تا آن كه گفته پس قلبم ساكن نشد و بيرون رفتم با گريه و تفكر تا آن كه در دلم افتاد كه بروم به آن سمتى كه در خواب به آن جا رفتم پس چون رسيدم به محله دار بطيخ پس ديدم مرد صالحى را كه اسمش آقا حسن بود و ملقب به تاج پس چون رسيدم به او و سلام كردم بر او گفت يا فلان كتب وقفيه نزد من است كه هر طلبه كه از آن مى‏كرد عمل نمى‏كند به شروط وقف و تو عمل مى‏كنى به آن بيا و نظر كن باين كتب و هر چه را كه محتاجى به آن بگير پس با او رفتم در كتابخانه او پس اول كتابى كه بمن داد كتابى بود كه در خواب ديده بودم پس شروع كردم در گريه و ناله و گفتم مرا كفايت مى‏كند و در خاطر ندارم كه خواب را براى او گفتم يا نه و آمدم در نزد شيخ و شروع كردم در مقابله با نسخه او كه جد پدر او نوشته بود از نسخه شهيد ره و شهيد ره نسخه خود را نوشته بود از نسخه عميد الرؤساء و ابن سكون و مقابله كرده بود با نسخه ابن ادريس بدون واسطه يا به يك واسطه و نسخه كه حضرت صاحب الأمر عليه السّلام بمن عطا فرمود از خط شهيد ره نوشته شده بود و نهايت موافقت داشت با آن نسخه حتى در نسخها كه در حاشيه آن نوشته شده بود و بعد از آن كه فارغ شدم از مقابله شروع كردند مردم در مقابله نزد من و به بركت عطاى حجت عليه السّلام گرديد صحيفه كامله در بلاد مانند آفتاب طالع در هر خانه و سيما در اصفهان زيرا كه براى اكثر مردم صحيفه‏هاى متعدده است و اكثر ايشان صلحاء و اهل دعا شدند و بسيارى از ايشان مستجاب الدعوة و اين آثار معجزه‏ايست از حضرت صاحب عليه السّلام و آن چه خداوند عطا فرمود بمن از بركت صحيفه احصاى آن را نمى‏توانم بكنم.

لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، مقدمه، ص 2تا ۷

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : زیارت امیر المومنین علیه السلام در رویا, نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 348 تاريخ : شنبه 25 آذر 1391 ساعت: 19:12

نمونه سوالات درس اجتماعی پایه ششم مجتمع سید الشهداء (ع) شهرستان هویزه      تهیه کننده مصطفی شاطرپور

منبع: http://sheshomiha.rozblog.com

1-انسان موجودی.................است.

2-امام علی (ع)می فرماید:هرکس ادب ندارد...........................

3-خداوند­ درسرشت­ما انسان­ها میل به................و................ونیازبه...............راقرارداده است.

4-همه ی مادرزندگی به یک ...................نیازداریم.

5-پیامبراکرم(ص)بدترین فردمیان دوستان راچه کسی می داند؟

6-هرکسی می تواندشایستگی دوست شدن باانسان راداشته باشد.

صحیح (     )                 غلط  (      )

7-یکی ازموضوعت مهم درروابط دوستی......................است.

8-چراانتخاب دوست مهم است؟

9-مابایدهمه ی خواسته های دیگران راقبول کنیم وآنهاراراضی نگه داریم.

صحیح  (      )               غلط  (       )

10-دوست خوب مایه ی آرامش است.

صحیح  (       )                غلط  (       )

11-تصمیم گیری مسئله ی مهمی است زیرا

12-اگرکاری یاچیزی که ازمامی خواهندنادرست باشدبایدقاطعانه (نه)بگوییم.

صحیح  (        )                      غلط  (        )

13-تنهایی برای انسان ها احساس خوشایندی است.

صحیح  (        )                     غلط  (         )

 

14-کدام یک ازعوامل طبیعی درکشاورزی به حساب نمی آید.

خاک (    )            مواد (    )             هوا (    )               آب وهوا (    )

15-بعضی ازتصمیمات تاثیرزیادی برروی زندگی مادارند.

صحیح  (      )          غلط  (       )

16-موادیانهاده ها رادرکشاورزی نام ببرید.

17-کدام خاک برای کشاورزی مناسب نیست؟

18-مراحل کشاورزی به ترتیب عبارتنداز (داشت*کاشت*برداشت)

صحیح  (      )              غلط  (      )

19-یکی ازدوبیت شعرسعدی راکه درمورددوست است بنویسید.

20-کدام مورد درحفظ ونگهداری دوستی توصیه نشده است.

وفادارباشیم وازاودفاع کنیم(     )                                       

کاری نکنیم تاخواسته ها ماموجب دردسروزحمت وی شود  (     )

تمامی خواسته های اورابپذیریم  (     )

اگرخطایی ازاودیدیم عیب جویی نکنیم  (     )

 

منبع: http://sheshomiha.rozblog.com/

 

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : نمونه سوال اجتماعی پایه ششم, نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 513 تاريخ : شنبه 25 آذر 1391 ساعت: 18:50

  • تَمامُ التَّقوى اَن تَتَعَلَّمَ ما جَهِلتَ وَتَعمَلَ بِما عَلِمتَ؛ تمام و كمال تقوا اين است كه آنچه را نمى دانى بياموزى و بدانچه مى دانى عمل كنى . نهج البلاغه، خطبه 91
  • کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟ کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم حاصل مستی و می گساری و بی بند و باری و روابط جنسی نا مشروع است. مردک با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد. بعد کشیش از او پرسید تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟ مردک گفت من روماتیسم ندارم... اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است
  • روحانی راه مسجد را گم کرده بود . از کودکی خردسال پرسید : فرزندم ! مسجد این محل کجاست ؟ کودک گفت: آخر همین خیابان ، ...به طرف چپ بپیچید ، آن جا گنبد مسجد را خواهی دید . روحانی گفت: آفرین فرزند! من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم ، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی ؟ کودک پرسید :درباره چه چیزی صحبت میکنی ،حاج آقا !؟ روحانی گفت: می خواهم راه بهشت را به مردم نشان دهم . کودک خندید و گفت: تو راه مسجد را بلد نیستی می خواهی راه بهشت را به مردم نشان بدهی!!!
  • نفس انسان بحسب ظاهر آيات قرآن به ملهمه، مسوله، اماره بالسوء، لوامه، مطمئنه، فانيه تعبير شده است

 

سلام...
ما را در سایت سلام دنبال می کنید

برچسب : نکته های جالب و پند آموز, نویسنده : مصطفی شاطرپور mostafashater32 بازدید : 308 تاريخ : شنبه 25 آذر 1391 ساعت: 19:51